به نام یکتا خالق عالم بخشنده ی بخشایشگر
امروز پنجمین روز از آخرین ماه سال 1393 و شروع بیست و هفتمین هفته بارداری من.
من یعنی مامان آقا پویان کوچولوی 27 هفته ای. امروز بالاخره تصمیم گرفتم
درباره خاطرات دوران بارداریم بنویسم. نمیدونم چرا الان دلم میخواد بنویسم شاید
چون توی این ماه های آخر حس مامان شدن رو قوی تر احساس میکنم و پویان کوچولوی من
بیشتر از ماهای قبل داره با لگد زدن ها و تکون خوردنهاش اظهار وجود میکنه .
خاطرم میاد اولین روزی که دکتر صحت بارداری من رو
تایید کرد و به همه خبر ورود این وروجک کوچولو رو دادم ، شنبه دوازدهم مهر شب عید
سعید قربان بود.
در واقع تو این روز بود که من برای اولین بار نینی کوچولوی خودم رو
که اندازه یه نقطه ریز بود با دستگاه سونو دیدم. خوشحالی خودم پدرش و اقوام و
دوستانم رو هیچ وقت یادم نمیره. و از همه بیشتر ذوق بابای پویان که خوشگل ترین
خوشحالی دنیا بود. آخه پویان شیطون ما از هفته ششم قلبش مشخص بود و صدای تپش تند
تند قلبش هم من هم باباش رو شوکه کرد . باور کردن اینکه این نقطه ریز انقدر هیجان
انگیز باشه سخت بود.
هیچوقت اون روز رو یادم نمی ره یه نقطه که قلب هم داشت و تکون هم می خورد.








